بسم الله الرحمن الرحیم
نظر دانشمندان اهل سنت در مورد پرداختن پیامبر به مسأله امامت در زمان حیاتش و نقد آن چیست ؟
دانشمندان اهل تسنن میگویند: پیامبر اکرم نفیاً و اثباتاً درباره شکل زعامت و نحوه امامت افراد سخنی نگفته و روشن نکرده است که مسئلة زعامت یک موضوع انتخاتی است یا انتصابی.
براستی آیا عقل و خرد باور میکند که پیامبر در این مسئلة حیاتی جانب سکوت را انتخاب کند، و به یکی از دو طرف قضیه تصریح یا اشارهای نکند؟!
گذشته از داوری عقل، بررسی تاریخ اسلام نیز بر خلاف این نظریه گواهی داده و میرساند که پیامبر اکرم(ص) در فواصل مختلفی تذکر میداد که موضوع رهبری امّت پس از درگذشت وی، مربوط به خدا است و او در این کار اختیاری ندارد. اینک نمونههایی در این مورد:
هنگامی که رییس یکی از قبایل به نام «اخنس» حمایت خود را از پیامبر اکرم مشروط به این کرد که پس از درگذشت وی زمامداری امّت به او واگذار شود، پیامبر در پاسخ وی چنین گفت: «الأمر إِلی الله یَضعه حَیث یَشاء» [یعنی کار زعامت مربوط به خداست]؛ او هر کسی را صلاح دید، برای این موضوع انتخاب میکند. رئیس قبیله از شنیدن این جمله مأیوس شد و در پیامی که فرستاد گفت: معنا ندارد رنج و زحمت ازآن من باشد ولی زعامت و رهبری ازآن کس دیگر. (تاریخ طبری 2/172)
نیز در تاریخ اسلام میخوانیم که پیامبر اکرم نامهای به زمامدار «یمامه» نوشت و او را به آیین خود دعوت نمود. وی نیز تقاضایی همانند تقاضای «اخنس» نمود و پیامبر همچنان از پذیرفتن درخواست او امتناع ورزید و در پاسخ او گفت: «لا ولا کرامة» [یعنی این کار دور از عزّت نفس و بلندی روح است.] (تاریخ کامل 2/63)
اینها و مانند اینها گواهی میدهد که پیامبر اکرم نه تنها در مسئلة رهبری امّت جانب سکوت را انتخاب ننموده بلکه به یک طرف قضیه «انتصابی بودن امامت» نیز تصریح کرده است.
اهمیّت مسئله زعامت و رهبری امّت، مطلبی نیست که تنها ما درک کرده باشیم؛ بلکه در همان صدر اسلام این مسئله برای اکثر مردم ملموس بود. مثلاً هنگامی که خلیفة دوم با ضربههای ابولؤلؤ از پای درآمد و فرزند وی، عبداللهبن عمر، پدر را در آستانة مرگ دید رو به پدر کرد و گفت هر چه زودتر برای خود جانشین معیّن کن و امّت محمّد را بدون چوپان رها نساز.
نیز عین همین پیام را عایشه، همسر پیامبر، به خلیفة دوّم فرستاد و از وی درخواست کرد که برای امّت محمّد حافظ و نگهبانی تعیین کند. آیا صحیح است بگوییم این دو نفر اهمیت مسأله رهبری را از نزدیک لمس کرده بودند امّا رسول گرامی(ص) به اندازة این دو نفر به ضرورت مسئله پی نبرده بود؟!
نگرشی کوتاه به زندگانی پیامبر اکرم در مدّت ده سال اقامت در مدینه این مطلب را به خوبی ثابت میکند که حضرتش هر موقع مدینه را به عزم جایی ترک میگفت، فوراً کسی را به عنوان جانشین خویش در مدینه تعیین مینمود تا در این مدّت کوتاهی که پیامبر اکرم در مدینه نیست، مردم بیسرپرست و بیپناه نباشند. آیا شایسته است که چنین پیامبری که به اهمیت و ضرورت تعیین جانشین پی برده و احساس کرده بود که حتی برای یک مدت کوتاه هم نباید مدینه را بدون تعیین جانشین ترک گفت، جهان را ترک گوید و جانشین برای خویش تعیین ننماید و لااقل در شکل رهبری و نحوة زمامداری سخن نگوید؟!
پیامبر حتی هنگامی که نقطهای را فتح میکرد و سپس آنجا را ترک میگفت فوراً برای آن منطقة فتح شده رئیس تعیین میکرد، با این وضع چگونه میتوان گفت که پیامبر اکرم از تعیین جانشینی که پس از وی زمام امر امّت را در جهان اسلام به دست بگیرد و اسلام جوان را رهبری کند، غفلت ورزیده و در این باره فکری نکرده است؟!
احادیث متواتر و تاریخ قطعی اسلام گواهی میدهند که نبوت و امامت، در یک روز برای مردم اعلام شدهاند و روزی که پیامبر اکرم مأموریت یافت به خویشاوندان خود رسالت خویش را اعلام کند، همان روز نیز خلیفه و جانشین را تعیین کرد.
مفسران و محدّثان عالیقدر اسلام مینویسند: هنگامی که آیة «وَ أَنذِرْ عشیرتک الأقربین» شعراء/214 [خویشاوندان نزدیک خود را از مخالفت خدا بیم بده] نازل گردید، پیامبر دستور داد علی غذایی برای گروهی از میهمانان که همگی از بستگان آن حضرت خواهند بود آماده کند. علی نیز به فرمان پیامبر، غذایی آماده ساخت و 45 نفر از شخصیتهای بنیهاشم در آن مجلس دور هم گرد آمدند. روز اوّل بر اثر سخنان بیاساس ابیلهب، پیامبر موفق به ابلاغ رسالت خود نگشت. فردا بار دیگر این برنامه تکرار شد. پیامبر پس از آنکه میهمانان غذا صرف نمودند، برخاست و پس از ستایش خداوند و اعتراف به یگانگی او چنین فرمود:
من فرستادة خدا به سوی شما و عموم جهانیان میباشم و برای شما خیر دنیا و آخرت آوردهام، خدای من به من امر کرده شما را به این آیین دعوت کنم و هرکس از شما در این راه مرا یاری کند او وصی و جانشین من خواهد بود.
در این لحظه جز علیبن ابیطالب کسی برنخاست و پشتیبانی خود را اعلام ننمود. پیامبر به علی فرمود بنشین. پس از آن، پیامبر مجدداً همان جملة پیشین را برای بار دوّم و سوم تکرار کرد و در دفعات بعد نیز کسی جز علی پشتیبانی و فداکاری خویش در راه هدف پیامبر را اعلام نکرد. در این موقع پیامبر رو به خویشاوندان کرد و گفت: «اِنَّ هذا أَخی و وَصییّ و خَلیفتی فیکم، فَاسمعوا و اَطیعوا» [علی برادر من و وصی و جانشین من در میان شما است، لازم است گوش به فرمان او باشید و از وی اطاعت کنید.] (رک: تاریخ طبری 2/62-63؛ تاریخ کامل 2/40-41)
این قسمت از تاریخ آن چنان مسلّم است که جز ابن تیمیه که عناد او در انکار فضایل خاندان پیامبر بر همگان روشن است کسی در صحت آن تردید ننموده است.
این حدیث علاوه بر اینکه از دلایل امامت امیر مؤمنان به شمار میرود، خود بزرگترین گواه بر این است که مسئله امامت در اختیار امّت نیست و نیز میرساند که اعلام جانشین آنچنان مهم بوده که دارندگان هر دو منصب (نبوت و امامت) در یک روز برای خویشاوندان اعلام گردیدند. این حادثه در سال سوم بعثت بود و تا آن روز دعوت پیامبر به وسیلة تماس های مخصوصی با افراد انجام میگرفت و در حدود 50 نفر به آن حضرت ایمان آورده بودند.
آیة الله جعفر سبحانی،رهبری امّت
شوق انتظار به نقل از سایت تبیان
.: Weblog Themes By Pichak :.